اولین عید
اولین عید بعدازازدواج شان بود همسرش برایش غذا فرستاد اما آنهارا
نخورده بود
وقتی علت را|پرسیددکتر چمران گفت الان عیده خیلی از بچه ها رفتن
پیش خونواده هاشون اون ها وقتی برگردن
برای این بچه ها که توی مدرسه موندن تعریف می کنن که چنین وچنان شد
من باید توی موسسه بمونم
با این ها ناهار بخورم سرگرم شون کنم تا وقتی اون ها تعریف کردن این ها
هم چیزی برای گفتن داشته باشن و اون غذا هم غذای مدرسه نبود
همسرش گفت شما دیر اومدین بچه ها نمیدیدن شما چی
خوردین اشک هایش جاری شد وگفت خدا که می بیند……….